njfamirm
تفکر

دلتنگی عمیق، حس ناامنی بی‌انتها... راهی هست؟

گپی درباره آرامش

Cover post

January 10, 2025

یه حس غریب و آشنا، یه چیزی مثل دلتنگی عمیق... یه چیزی شبیه ناامنی... تا حالا شده یه کلاغ رو ببینی که زل زده بهت و تکون نمی‌خوره؟ یا از یه ارتفاع بلند به پایین نگاه کنی و دلت هُری بریزه پایین؟ یه لحظه به این فکر کن که لبه‌ی یه پرتگاه ایستادی، باد شدیدی می‌وزه و هر لحظه ممکنه تعادلت رو از دست بدی... از این حس‌ها آشنا نیست؟ از برق نگاه خیره یه غریبه توی خیابون تاریک، صدای تلق تولوق مبهم توی خونه‌ی خالی، نگرانی برای عزیزانمون، ترس از دست دادن‌ها، ترس از آینده‌ی نامعلوم... اینا فقط چند نمونه از هزاران موقعیتی هستن که حس ناامنی رو توی وجودمون بیدار می‌کنن.

بیا با هم صادق باشیم، کی از ما تا حالا تجربه‌ی ترس رو نداشته؟ دست‌ها بالا! کی تو بچگی فیلم ترسناک دیده و بعدش از تاریکی وحشت کرده؟ کی موقع گرفتن کارنامه از ترس باباش قایم شده؟ کی تو خواب کابوس دیده و خواسته داد بزنه ولی صداش درنیومده؟ کیا موقع فرود هواپیما دلشوره داشتن و به این فکر می‌کردن که نکنه چرخ‌ها باز نشه؟

خب، بیایید کمی عمیق‌تر بشیم... تا حالا شده عاشق کسی بشی که هیچ حسی بهت نداشته باشه؟ یا اینکه نگران باشی با وجود تمام تحقیق‌ها، در انتخاب همسر اشتباه کنی؟ مادرهایی که اینجا هستن، حتماً اون ۹ ماه انتظار پر از دلشوره رو به یاد دارن، ترس از اتفاق‌های ناگوار برای کوچولویی که توی وجودشون رشد می‌کنه... و ترس از یه بیماری لاعلاج... فکرش رو بکن، بین این همه آدم، این بیماری نصیب تو بشه و هر روز راهی بیمارستان بشی... ترس از جنگ، از دست دادن عزیزان، از دست دادن زندگی... از ناتوانی... فکرش رو بکن، حتی نتونی یه لیوان آب رو خودت برداری...

مسیر پر پیچ و خم زندگی...

توی مسیر زندگی، همیشه یه نگرانی همراه ماست... نگرانی از اینکه نکنه برنامه‌هامون اونطور که می‌خوایم پیش نره... و خیلی وقت‌ها هم رشته‌ی تمام برنامه‌ریزی‌هامون پنبه میشه! توی این مواقع چیکار می‌کنیم؟ تجربه‌تون رو باهامون به اشتراک بذارید...

یه مثال بزنم... پدر و مادر تمام تلاششون رو برای موفقیت فرزندشون می‌کنن، بهترین مدرسه، بهترین امکانات... اما یه جایی دیگه کار از دستشون خارج میشه... وقتی فرزندشون در خونه رو می‌بنده و وارد جامعه میشه... اونجاست که یه حس ناامنی عمیق بهشون دست میده... اینکه چه اتفاقاتی ممکنه براش بیفته، چه خطراتی تهدیدش می‌کنه...

وقتی دستمون خالیه...

حس ناامنی یعنی یه جایی که احساس می‌کنیم کاملاً دستمون خالیه! هیچ ابزاری برای گذر از اون موقعیت نداریم... نگران چیزهایی هستیم که هیچ کنترلی روشون نداریم. برای رفع نگرانی‌های روزمره میتونیم برنامه‌ریزی کنیم، بیشتر تلاش کنیم، اما در برابر ناامنی چیکار میتونیم بکنیم؟ وقتی راه حلی نداریم؟

شما وقتی احساس ناامنی می‌کنید، چیکار می‌کنید؟ به کی پناه می‌برید؟ شاید به یه دوست، یه مشاور، آغوش گرم خانواده... همه ی ما تجربه کردیم که همنشینی با دیگران میتونه آرامش بخش باشه. درد و دل با یه دوست صمیمی، حتی اگر مشکلی رو حل نکنه، یه حال خوب، یه آرامشِ حتی موقتی بهمون میده. اما این آرامش، همیشگی نیست... از در خونه‌ی دوستمون که بیرون میایم، دوباره همون دلشوره‌ها و نگرانی‌ها برمی‌گردن...

پس یه راهی باید باشه... یه راه حل اساسی برای رسیدن به آرامش واقعی... در ادامه، از یه گنج با ارزش باهاتون صحبت می‌کنم... یه گنجی که شاید تکه‌ی گمشده‌ی زندگی امروزمون باشه.

قلبت را به بالاترین پیشنهاد بفروش

گفتیم که برای رهایی از حس ناامنی، به هر دری می‌زنیم، از دیگران کمک می‌گیریم. اما نکته اینجاست: قلب ما آنقدر باارزش هست که اگر اون رو به کسی سپردیم، باید بهایی در خور اون طلب کنیم. خب، خریدار قلب ما کیست؟ چه کسی بیشترین بها رو به ما می‌پردازه؟

بیایید قلبمون رو به مزایده بذاریم! ببینیم بهترین پیشنهاد از طرف کیه؟

پاکت اول: دوست

دوست، در ازای قلبت، لحظات خوش رو بهت پیشنهاد می‌ده. لحظاتی گذرا و ناپایدار... حتی ممکنه یه روزی تو بهش دل ببندی، اما اون دلش جای دیگه باشه.

پاکت دوم: مشاور

مشاور، دل سپردن نمی‌خواد، اما اعتماد تو رو می‌طلبد. سعی می‌کنه با روش‌های علمی حالت رو بهتر کنه و بهت آرامش بده. یه درمانه، اما شاید موقتی...

پاکت سوم: پدر و مادر

با تمام وجود طالب تو هستن و تا وقتی کنارشون باشی، بیشترین آرامش رو بهت هدیه می‌دن. محبتی بی‌منت و خالص... تا اینجا، بالاترین پیشنهاد همین بوده.

اما یه پاکت دیگه هم هست: خداوند

خداوند می‌گه قلب تو بالاترین ارزش توست و باید به بالاترین پیشنهاد، اون رو بفروشی. می‌گه: "جز من کسی لایق قلب تو نیست و من خودم اون رو به بهترین نحو می‌خرم. قلب تو خانه‌ی هیچ کس نیست جز من! و اگر با تمام وجود قلبت رو به من بسپاری، بهای اون نزد من است و هیچ‌گاه غمگین و ترسان نخواهی بود." (سوره بقره، آیه ۱۱۲) خدا هیچ‌وقت زیر حرفش نمی‌زنه و وقتی رجز می‌خونه، هیچ‌کس توان نزدیک شدن به کارش رو هم نداره. راستی، همین مشاور و دوست و خانواده هم اگر با عنایت خدا پیش بری، خیلی راهگشاتر می‌شن.

خداوند می‌گوید قلب تو اونقدر باارزش هست که فقط اگر اون رو به من بسپاری، آرام می‌گیره. این معامله، پرسودترین معامله‌ایه که همین لحظه می‌تونی امضا کنی. معامله‌ای که خداوند خوف و ترس تو رو به امن و امان و ایمان تبدیل می‌کنه. ایمانی که تا وقتی قلبت خانه‌ی خداوند باشه، پایانی نداره.

خداوند می‌گه: "اون کاری که من می‌گم انجام بده، نتیجه‌اش میشه چیزهایی که هر کار کنی، مطمئن باش خودت به تنهایی نمی‌تونی بهش برسی."

چطور؟

حاصل این اتفاق چیه؟ اینکه دیگه هر کار خوبی انجام دادیم، ببریم پیش خدا و بگیم: "خدایا، من این کار خوب رو برای تو انجام دادم، هر چقدر ازش لذت بردی، از من بخر!" و خداوند با فضلش، نه با قواعد ساده‌ی ما، کار ما رو خریداری می‌کنه.

خداوند می‌گه: "چرا نگرانی؟ من بهت قول دادم که قلبت رو آرام کنم، تو اون کاری که من می‌گم، انجام بده، مطمئن باش به اونچه می‌خواهی می‌رسی!" خداوند می‌گه: "آرامشت با من، تو کاری رو که می‌گم، انجام بده!"

مثل این می‌مونه که ما چیزی از پدرمون بخوایم و همش نگران باشیم که چطور می‌خواد اون رو برامون فراهم کنه! خب، اون می‌گه: "من قولش رو بهت دادم، به تو چه مربوط که چطور برات فراهم می‌کنم؟ تو فقط اون کاری رو که من می‌گم، انجام بده، دیگه به بقیه‌اش کاری نداشته باش."

خداوند هم می‌گه: "کار رو به من بسپار، به من توکل کن و خیالت راحت! به اونچه می‌خواهی می‌رسی. به خدا توکل کردن یعنی همین! یعنی کار رو به او سپردن! استرس نتیجه رو هم به او سپردن! به من چه که از کجا و چطور کار درست میشه؟ من کارم این باشه که هر چی او گفت، انجام بدم و بهش اعتماد کنم!

ما وقتی وکیل می‌گیریم، حتی اگر وکیل بگه باید فلان وقت، فلان مبلغ رو هم پرداخت کنی، اعتراض نمی‌کنیم چون می‌دونیم کارش رو بلده و می‌دونه چیکار می‌کنه. ما هم اگر به خدا اعتماد کنیم و او رو وکیل خودمون قرار بدیم، باید خیالمون راحت باشه که کارش رو بلده و دیگه نگران نتیجه نباشیم. فقط کافیه هر چی او گفت، درست انجام بدیم.

مهم‌ترین اصل این معامله اینه که خالصانه دلت رو به او بسپاری. یعنی سر خودت رو کلاه نذاری! مطمئن باش که اگر خداوند راهی رو بهت نشون داد، اون راه، راه رسیدن به هدفت هست. مطمئن باش که پاسخ خواهی گرفت و فقط کافیه به اونجایی که خداوند می‌گوید، رجوع کنی.

پس اگر حاضری ترس‌ها و ناامنی‌هات رو به امن و امان الهی تبدیل کنی، بیا این قرارداد رو امضا کنیم و قلبمون رو به خدا بسپاریم و او رو وکیل قرار بدیم که هر چی گفت، همون رو انجام بدیم.

خانه امن الهی، پناهگاه دل‌های بی‌قرار

در بخش قبل گفتیم که قلب ما اونقدر باارزش هست که جز خداوند، کسی نمی‌تونه صاحب اون باشه و کسی نمی‌تونه جز او بهای اون رو بپردازه. در دیار محبت، وقتی قلبت رو به کسی می‌سپاری، غرق در صفات و خلق و خوی محبوب می‌شی. می‌خوای هر لحظه کنارش باشی، می‌خوای از تک تک زیبایی‌هاش بهره ببری و اگر محب واقعی باشی، می‌خوای باران محبتش هر لحظه بر سرت بباره.

قلبم رو به خدا سپردم! وارد وادی محبت شدم! می‌خوام خودمو در معرض باران صفات خدا قرار بدم، می‌خوام لمس کنم که خداوند رحمن، رحیم، کریم، عظیم، علیم، حکیم، قادر، رازق و ... هست. خدایا چیکار کنم که تجلی تمام صفاتت رو بیابم؟ کجا برم که اگر نیاز داشتم جودت رو ببینم، اگر درد داشتم حکمتت رو ببینم، اگر غم داشتم رأفتت رو ببینم، اگر گره‌ای داشتم کرامتت رو ببینم...

خدایا من با فقر تمام اومدم پیش تو که تمام کمالی! بگو کجا برم که دست پر از صفاتت بیرون بیام؟
بدونیم که در جهانی زندگی می‌کنیم که محاله نیازی در ما باشه و جوابی از خدا برای اون یافت نشه. هر نیاز ما رو خداوند با اسبابش پاسخ داده. تشنه می‌شی، رفع نیازت رو در آب قرار داده. گرسنه می‌شی، غذا خوردن رو عامل رفع گرسنگی قرار داده. نیاز به توجه و مراقبت داری، محبتت رو در همان آغازین لحظات ورودت به این دنیا در دل پدر و مادر قرار داده.

و کمال تمام آنچه می‌خوای رو در جایی قرار داده که در هر زمانی وارد اون شدی، باران صفات الهی بر سرت فرود بیاد. اگر می‌خوای تک تک صفات خداوند رو یکجا حس کنی، اگر می‌خوای خدایی کردن خدا رو به چشم ببینی، اگر می‌خوای بالاترین حد کمال صفات الهی رو در زمانت مشاهده کنی، خداوند راهی روشن رو در مقابلت گشوده، خانه امنی برات قرار داده که فقط اونجاست که می‌تونی اون آرامش و امان گمشده رو پیدا کنی. خانه کسی که جانشین خدا در زمین هست و سبب تجسم تک تک صفات الهی.

اگر به خدا توکل کردی، او رو در جای جای زندگیت وکیل قرار دادی، بدون که در این خانه برات گشوده شده. این خانه همون جایی هست که خدا در هر زمانی قرار داده تا مثل من و شمایی که به دنبال آرامش قلبمون در زندگی و رسیدن به خوشبختی و سعادت می‌گردیم، به اون وارد بشیم.

خداوند در قرآن می‌فرماید : «خدا نور آسمان‌ها و زمین است؛ مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی باشد، آن چراغ در شیشه ای است، شیشه ای گویی ستاره ای درخشنده است، از درخت مبارک زیتونی افروخته می‌شود، نه شرقی و نه غربی، روغنش [آنچنان صاف و زلال است که] گویی بی آنکه آتشی به آن رسیده باشد، روشنایی می دهد؛ نوری افزون بر نور [چراغ]. خدا هر که را بخواهد به نور خویش رهنمون می سازد، و خداوند برای مردم مثل ها می زند، و خدا به هر چیزی داناست.»(سوره نور، آیه ۳۵)
این نور از چراغدان و خانه‌ای متصاعد میشه که در هر زمان هست و آنقدر تابان و درخشنده است و بی‌پایان که کافیه فقط خودتو در معرض تشعشعش قرار بدی. این نور، نور حجت و جانشین خدا در زمین هست. و حجت اون کسی هست که خداوند در هر زمان در میان مردم او رو برمی‌گزیند تا دیگه هیچ جای گلایه‌ای برای هیچ‌کس باقی نمونه و نگه که ما از دریای صفات الهی بی‌بهره موندیم.

این نور، نور کسی هست که خداوند قرار داده تا اگر از او طلب جود و کرم کردیم، به وسیله حجت خودش، کریمانه عطا کنه. اگر از خدا طلب بخشش کردیم و خواستیم تا خدا رو غفار بیابیم، خداوند فقط یه راه رو نشون داده و در قرآنش این‌گونه می‌فرماید: «و کسانی که چون کار زشتی انجام دهند، یا به خود ستم کنند، به یاد خدا می افتند و برای گناهان خویش آمرزش می خواهند – و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد؟ – و بر آن چه انجام داده اند، پافشاری نمی کنند، در حالی که می دانند.» (سوره آل عمران، آیه ۱۳۵)
و جانشین خدا کسی هست که کار خدایی در میان ما انجام می‌ده. هر چی از خدا می‌خوایم، او به اذن خدا در این جهان اسبابش رو فراهم می‌کنه. اوست سبب امن و امان الهی و خانه او معرض باران صفات الهی است.

امام رضا (ع) در روایت مشهوری بسیار زیبا این خانه امن الهی رو توصیف می‌کنند. زمانی افرادی خدمت حضرت رسیدن و گفتن: "مقام خلیفه الله آیا مقامی هست که بتونیم از میان خودمون کسی رو برای اون انتخاب کنیم؟!" حضرت با حالتی جالب پاسخ دادن! به تعبیر ما پوزخندی زدن و گفتن: "شما چه می‌دونید این مقام چه مقامی هست که می‌خواید برای اون از بین خودتون کسی رو انتخاب کنید. این مقام، مقام کسی هست که قرار هست کارهای خدا رو در زمین انجام بده. این مقام، مقام خلیفه خدا در زمین هست. این مقام، مقام امام هست و امام کسی هست که خداوند همنشینی با او رو تمام نعمت خودش بیان کرده که اگر او رو در زندگیت داشتی، بدون که از همه صفات نعمات خدا خودتو بهره‌مند کردی."

آنچه که باعث می‌شه قلبت در هر حالی آرام باشه و گام‌هات برای قدم برداشتن در مسیر زندگی محکم و استوار، همراهی همین حجت حاضر زمانت هست. و سبب آرامش قلب‌ها امروز کسی هست که تمام نعمت خدا برای ماست. کسی هست که اولین همنشینی با او، اولین خلوت کردن با او، اولین سلام به او، دنیایی جدید رو به روی قلب ما باز می‌کنه.

و ما اینجا دور هم جمع شدیم تا درهای قلبمون رو به روی این عزیزترین مخلوق خداوند بگشاییم. با یه سلام آغاز می‌کنیم.

امام ما، پدر ما، پدر هست! می‌دونید یعنی چی؟ یعنی او منتظر نمی‌مونه که من بیام یا نه. او قلبش برای اومدن من می‌تپه، به هر بهانه‌ای به دنبال این می‌گرده که راه به سمتش راست کنم. او پدر هست، تحمل افتادن فرزند رو نداره. اونجایی که قرار بود بیفتی و نجات یافتی رو به یاد بیار، یه پدر مهربان محاله لحظه ای چشم از فرزندش برداره و هوایه او رو نداشته باشه. او کریم هست. مگر می‌تونه درد در دل فرزندش ببینه و هیچ قدمی برنداره؟! او نگفته از طرف ما از خداوند طلب رفع گرفتاری ما رو می‌کنه.

او کسی هست که فریاد می‌زنه تا ما بشنویم و قلبمون آرام بگیره که «انا غیر مهملین لمرائاتکم...» اگر شنیدی این صدای رسای امام زمانت رو و به جانت نشست، دیگه کدوم غم و ناراحتی می‌تونه به قلبت هجوم بیاره وقتی حجت خدا می‌گوید ما یک لحظه شما رو به خودتون وا نمی‌گذاریم؟!

و او منتظر من نمونده که دست به دامنش بشم و ازش طلب کمک کنم، چرا که سید بن طاووس صدای دلنشین پدرم، امامم، حجت خدا رو در تاریکی های سرداب مطهرشون شنید وقتی خدا رو قسم می‌داد که از گناهان من و شما بگذره. وقتی خدا رو برای نجات ما به آبروی خود قسم می‌داد که سنگینی گناه رو از دوش ما برداره تا بتونیم رنگ و بوی آرامش و خوشبختی رو در این دنیا حس کنیم.

و او کسی هست که کم و زیاد درخواست من برایش هیچ هست، فقط می‌خواد قدمی به سویش بردارم تا اون‌گونه پذیرایم بشه تا دل به هیچ‌کس و هیچ جای دیگه نسپارم. چه می‌خوای از امام؟ علم، مال دنیا، سلامتی...

فردی اومد خدمت امیرالمؤمنین (ع) گفت: "مولا! فقیرم، جاهلم، مریض هم هستم، اومدم پیش تو که دست پر بیرون برم." حضرت می‌فرمایند: "چرا برای مریضیت پیش حکیم و برای جهلت پیش عالم و برای فقرت پیش کریمان نرفتی؟" او گفت: "برای اینکه حکیم تویی! عالم تویی! کریم هم تویی! می‌دونم کجا اومدم."

این‌گونه اگر به سراغ امام رفتیم، دست پر بیرون میایم. خالصانه اگر او رو صدا زدیم، جواب می‌گیریم. اگر از همه دل بریدیم و فقط به او امید بستیم، دست پر بیرون میایم. اگر با معرفت امام رو صدا زدیم، درهای رحمت الهی برامون باز میشه.

حواسمون باشه؛ همین که اینجا در جشن میلاد صاحب الزمان دعوت شدیم، یعنی راهمون دادن. یعنی نگاهمون کردن، صدامون زدن. چه فرصتی از این نزدیک‌تر به امام؟ چه جایگاهی از این صمیمی‌تر؟ باب این خانه رو برامون گشودن، بیاییم درهای قلبمون رو به روی این محبوب بگشاییم تا نور الهی جاش رو به تاریکی‌های این دنیا بده.

محبت رو با محبت پاسخ می‌دن! شرط جوانمردی همین هست. حالا که دعوت شدیم و نگاه پر مهر او تک تک ما رو فرا گرفته، بیاییم قدردان این نعمت باشیم. بیاییم ما هم عهدی با این محبوب ببندیم تا لبخند رضایت رو بر لبان زیباش بنشانیم. بیاییم عهد ببندیم، حالا که پدر، مهربانیش رو در حد اعلا برامون تمام کرده، ما هم سهم فرزندی خودمون رو به جا بیاریم. کاری کنیم که او از اینکه ما فرزندانش هستیم، به خودش بباله.

امام عصر تمام عالم در اختیارش هست، اما یه چیز رو خداوند در اختیار ما قرار داده. اینکه او رو در تنهایی و غربت رها کنیم، یا کاری کنیم که دوران غیبت و غربتش هر چه زودتر به پایان برسه. این امر دست ماست. چشم صاحب الزمان به معرفت ماست. نگاه او به ماست که آیا دست به دعا برمی‌داریم برای خلاصیش از پرده غیبت یا نه؟ همون کاری رو که قوم بنی اسرائیل برای اومدن منجی‌شون کردن، ما هم می‌کنیم یا نه؟

بیایید در همین مجلس معرفتمون رو به رخ بکشیم. بیاییم به خداوند لیاقت خودمون رو از این بزرگترین نعمتی که به ما داده، نشون بدیم. بیاییم همه با هم دست به دست هم بدیم و گره غیبت صاحب الزمان رو با دعای خالصانه خودمون بگشاییم.

او منتظر هست...

اللهم عجل لولیک الفرج

Improve this page Keywords: حضرت مهدی عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف